پیدا و پنهان فیلم ترسناک آنابل / آیا واقعا شیطان قادر به تسخیر یک عروسک است؟ + تصاویر
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۹۸۸۶۳
جای تاسف است اما اغلب آثار مرتبط با فیلم احضار، از جمله آنابل، روی شخصیت های مونث، از زن کامل تا کودکان خردسال تا زنان بالغ تمرکز می کند.
به گزارش شریان نیوز، قسمت اول فیلم «آنابل» یک مقدمه با بودجه کم، با سرعت فراوانی در دنبال فیلم احضار (The Conjuring) ساخته شد. ظاهراً سازندگان نگران بودند که فیلم جدید را به موازات ادامه یافتن فیلم احضار بسازنند، در حالی که سلف آن هنوز در ذهن بینندگان تازه مانده ومولفان این مسئله را نادیده گرفتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بیشتربخوانید: عروسک قاتل جان یک خانواده را گرفت+تصاویر
فیلمنامه اولین قسمت اسپینآف احضار (آنابل) باید به اندازه نسخه اصلی قدرتمند میبود، اما آنابل فیلمی است که در آن بخش زیادی از زمان اجرای آن صرف یک عروسک خزنده و بیحرکت میشود و با میان نماهایی خسته کننده از صورت عروسک، فیلمبرداران مجبور میشوند در یک دورهمی خسته کننده از کلیشههای ترسناکی که بیشتر شبیه مجموعههای ترسناک دهه هشتاد میلادی است وام بگیرند، کفپوشهای خزنده، یک آسانسور معیوب، یک تلویزیون استاتیک و پخش گزارشهای مربوط به چارلی منسون و شخصیتهایی که کشف میکنند صداهای مرموز در تاریکی و البته عروسکهای ناآرام در همه جا هست.
در نخستین فیلم احضار، وارن عروسک شر را در یک اتاق شیشهای در اتاقی قفل میکرد و در ماه دو بار توسط یک کشیش از آن اهرمین زدایی {تبرک} میشد. احضار که آنابل انشعابی از این اثر است یک کارآیی مؤثر داشت که توسط اد و لورن وارن (پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا)، محققان ماوراء الطبیعه دست به یک واقعیتگرایی میزد و موضوعات ماورالطبیعه را به مسئلهای تبدیل میکرد که تاثیر عمیقی بر تماشاگر میگذاشت.
اما در قسمت اول آنابل، کارگردان «جان آر لنونت» به جای برجسته کردن شخصیتهای انسانی، تعامل با یک عروسک بیحرکت را به کاراکترهای انسانی ترحیج میدهد که در قابهای ثابت تصاویر طولانی و ثابت از عروسک کارکرد، اثر بخشی و القای حس ترس از میان میرود. آنابل داستان اصلی عروسکی است، که هیچ فتنه هولناکی را نمیتواند رقم بزند. بازیگران بیاستعداد فیلم در نقش زن و شوهر، «وارد هورتون» و «آنابل ویلز» نمیتوانند اهمیت هولناک بودن عروسک را در میان خودشان جلوه دهند.
بر خلاف الگوی دیرینه بچه رزماری (Baby Rosemary)، با توجه آنابل وامدار الگوهای کلاسیک همان فیلم است اما پارانوئیدنمایشی در رگههایش جریان ندارد و «ویلز» نیمی از استعداد «میا فارو» را ندارد. هنگامی که فیلم آغاز میشود، با جان مواجه میشویم که تحصیل میکند تا بتواند به عنوان یک دکتر فعالیت کند و «میا»ی باردار، نگران آینده است.
پس از چند جدل عاشقانه، آنابل را به او هدیه میدهد که صورت عروسک، جز یک ظاهر ترسناک افزوده دیگری برای فیلم به همراه ندارد. «میا» علاقهمندی خاصی به عروسکها نشان میدهد، اما این علاقه فاقد وجوه نمایشی است و صرفا آنها را دوست دارد و در اتاق کودک کنار عروسکهای دیگری قرار میدهد. اما عروسک چندان زیبا نیست و پس از حمله شیطانی دختر همسایه به خانه آنها که از اعضای گروه چارلز منسون هستند، دختر همسایه به آنابل، هنگام چسبیدن عروسک، گلوی خود را میبرد. پس از آن، میا دیگر عروسک را نمیخواهد، با این اعتقاد که موجودی اهریمنی را عروسک جذب کرده، بنابراین جان عروسک را دور میاندازد. اما عروسک دوباره به خانه آنان باز میگردد.
برای شروعی دیگر، آنها به یک آپارتمان جدید با کف چوبی نقل مکان میکنند و این باعث تعجب میشود که چرا شیاطین هرگز کسی را با فرش دنبال نمیکنند. میا به تدریج مسئله عروسک را میپذیرد و پذیرش این مسئله موجب میشود عروسک تقریبا مستهلک را در اتاق کودک جدیدشان (همیشه بهترین مکان برای یک عروسک شیطانی) دوباره به نمایش بگذارند. در خانه جدید، اتفاقات حیرت انگیز و ترسناکی برای میا شروع می شوند. عطف رویدادهای ترسناک از انباری خانه، باشنیدن زمزمههایی آغاز میشود و هیولایی دست او را زخمی میکند؛ میا به سختی فرار میکند و با یک دیو سیاه در راه پلهها مواجه میشود. فیلم براساس کلیشههای ثابت فیلمهای ترسناکی که به قدرت اراده و تاثیر فیزیکال شیطان در زندگی شخصیتها میرود، معمولا روایتش را به صورت عمومی باید از شخصیت یا شخصیتهایی خداناباور آغاز کند، اما بر خلاف رویه، شخصیتهای فیلم خداناباور هستند، اما فیلم میخواهد ایمان به وجود شیطان را برای آنان تصدیق کند.
نکته جالب اینجاست که شوهر میا – جان – هیچ مردانگی درخوری برای تقابل با اهریمن از خود نشان نمیدهد و این گروه زنان هستند که بر اهریمن فائق میآیند، البته با قربانی شدن.
در خلاء نبود مرد، ورود صاحب یک کتابفروشی محلی، «اِوِلین»، (آلفره وودوارد) به زندگی میا در نوع خود بسیار جالب است. «اِوِلین» به میا کمک میکند و همچنین این دو در مورد این وقایع با کشیش محلی محبوب جان (تونی آمندولا) صحبت میکنند. اما گنگی روایت از همین بخش، موجب فرسایش دراماتیک فیلم میشود و در کالبد عروسک فقط روحی شیطانی آنابل نیست، بلکه شیطان قرار دارد که همین مسئله به مضحکه شدن فیلم دامن میزند. این روزها در هالیوود فیلمهای ترسناک بی شماری ساخته میشود و خط تولید چنین آثاری یادآور دهه هشتاد میلادی است. اما اشکال بزرگ این است که اغلب آنها از کلیشههای معین و مشخص بسیار بهره میبرند و آنها را با روشهای غیرمطمئن و غیرماهرانه به کار میگیرند. (The Conjuring) که آنابل اثری مشتق شده از آن است، یک نمونه اصلی از اقیانوسی از فرم و ساختار فیلمهای ترسناک بدنه هالیوود است.
در اغلب آثاری با ساختار و محتوای آنابل ترسناکی قدر مسلم خود اهریمن واقعی یعنی شیطان حضور مستقیم ندارد. مثلا در نمونه آشکار جن گیر، اهریمنی به نام پازوزو، کالبد دخترک را تسخیر میکند از سوی دیگر یک شیء بیجان نمیتواند بار فیلم را به دوش بگیرد. مولفان برای پر کردن صحنه ها، به عروسک، ظاهر فزاینده ترسناک و اشیای غیرقابل تحرک در پیش زمینه فوق العاده نزدیک یا خارج از قاب تکیه میکنند. مولف در اینجا به هیچ وجه زحمت نمیکشد تا چرخش جدیدی را در رخدادهای ترسناک ایجاد کند و کوچکترین تغییری در سبک و یا زاویه دید را نشان نمیدهد. شخصیتها و موقعیتهای آن جمع و جور نیستند و با تنبلی کنار هم قرار گرفته اند و همه با روشی قابل پیش بینی بازی میکنند. با این حال غذای مخاطب هالیوود کلیشه است و استفاده از تمامی کلیشههای ساخت قسمت دوم را محقق میکند.
*قسمت دوم؛ آنابل: خلقت
در فیلم «آنابل: خلقت»، دختر جوان یتیمی به نام «جنیس» همراه با چند یتیم دیگر و یک راهبه، وارد یک خانه خانهای مجلل و منزوی شده به دور از اجتماع شهری میشوند. این خانه متعلق به زن و شوهری است که سالها قبل دختر خود را از دست دادهاند.
در همان ابتدای ورود این گروه، جنیس روح دختر صاحبان خانه را میبیند که از پنجره بیرون میرود و به شیشه ضربه میزند و از او سئوال میکند: "آیا به من کمک خواهی کرد؟" جنیس" وحشت میکند. در همین حال، مخاطبان، به جای اینکه واکنشی توام با ترس داشته باشند، به خنده میافتند. آیا با استفاده از صحنههای تاریخ مصرف گذشته و تکرار شده در قسمت دوم، قرار است که داستان مبدا آنابل مطرح شود، آن هم با خانه متروکه و خالی از سکنه مستقل، در یک منطقه روستایی در دهه 1950 آمریکا.
دوازده قبل از ورود یتیمان به این خانه، عروسک سازی با نام ساموئل مولینز (آنتونی لَپاگلیا) و همسرش استر (میراندا اِتو) دختر خود (سامارا لی) را در یک حادثه غم انگیز از دست دادهاند و پس از مدت زمانی از روی خیرخواهی دربهای خانه خود را به روی «خواهر شارلوت» (استفانی سیگمن) و شش نفر دختر یتیم باز میکنند. ساموئل سرگرم گارهای خویش است، در حالی که استر(همسرش) در بستر و به طرز مرموزانهای پشت یک ماسک چینی قرار دارد. دو یتیم یعنی جنیس (تالیثا بتمان) که در حال بهبودی از بیماری فلج اطفال است با لیندا (لولو ویلسون)، دوستی عمیقی دارند و به طور مشخص، مانند دوستان میانسال با یکدیگر صحبت میکنند. جنیس هنگام شب در کاوش در خانه مولینز، عروسک خزنده آنابل را پیدا میکند که در کمد قفل شده نگهداری میشود و دیوارهای آن با صفحات کتاب مقدس روکش شده است. همانطور که ممکن است تصور کنید، باز کردن درب کمد شیطان موجود را رها میکند.
اگر «آنابل: خلق» مستحق اعطای نظر مثبتی هم باشد، باید در این واقعیت متمرکز شد که بر خلاف قسمت اول آنابل زمان زیادی را صرف یک عروسک بیحرکت نمیکند. کارگردان دیوید اف. سندبرگ (Lights Out 2016 با عنوان ترجمه در تاریکی) و گری داوبرمن فیلمنامه نویسان با این عروسک به عنوان عنصری روایی، شکنندهتر رفتار میکنند. از این گذشته، شخصیت پاتریک ویلسون در احضار ( The Conjuring ) به ما میگوید آنابل هرگز به تنهایی کاری انجام نمیدهد و همیشه یک روح شیطانی بوده یا به تعبیر خود فیلم روح گرسنه و ارواح از آنابل برای انجام نیت پلید خود استفاده میکنند. اما بر خلاف تئوری بنا گذاشته در فیلم اول، ما در پشت عروسک انگشتهای سیاه و شبیه حیوانی را میبینیم که ناخن های ناپسندش از تاریکی خارج میشود. سایههایی که مانند مایع حساس حرکت میکند. چشمهای درخشان در شب؛ و یک مترسک کابوس که ما فقط می دانیم در بعضی از نقاط زنده میشود.
خانواده مولین قبلاً با دخترشان با تکههای کاغذی برای او نوعی بازی خاصی را انجام میدادند. جنیس تکههایی از کاغذ را مییابد که سرنخ هایی به جا میگذارد. روی اولین نت یادداشت شده نوشته است: "مرا پیدا کن"، که منجر به ورود اجتناب ناپذیر و ناخوشایند یک سرنخ دیگر می شود و روی آن نوشته شده "شما من را پیدا کردید". در حالی که چنین بازیهای کودکان در گونه وحشت رایج است و در حتی در احضار ((The Conjuring از یک بازی کف زدن) استفاده شد. این فیلم به خیلی فیلم "یتیم خانه" شبیه است و هر چه فیلم بیشتر پیش میرود، تردیدها از میان میرود و با نشانههای آشکاری که در ادامه بدان خواهیم پرداخت، میتوانیم روی این مسئله صحه بذاریم که فیلم یتیمخانه در قالب قسمت دوم آنابل ساخته شده است.
ضمن اینکه ساندبرگ هیچ خلاقیتی برای استفاده از جغرافیای فیلم، مخصوصا مکانهای غنی اطراف خانه که جو ترس را خلق میکنند، تپههای وسیع اطراف خانه که احساس انزوا را دامن میزند، استفادههای نادرستی میکند، صرفا یک چاه آب در اطراف خانه وجود دارد که موقعیتی مشابه فیلم حلقه است. شخصیتها و موقعیتهای موجود در «آنابل: خلقت» از نظر عاطفی توخالی هستند و در بهترین حالت، به صحنههای ظاهرا وحشتاک فیلم بیشتر میخندیم.
قسمت سوم:آنابل به خانه میآید
«گری دابرمن»، سه گانه مجموعه آنابل را به نگارش درآورده است. البته نگارش فیلمنامه «راهبه» از مجموعه ترسناک احضار را نیز او برعهده داشته است و پس از عدم توفیق دو قسمت قبلی، برای قسمت سوم آنابل علاوه بر نویسندگی، کارگردانی فیلم را بر عهده میگیرد. نوعی طمع سینمایی در میان ایرانیها وجود دارد که به هالیوود هم سرایت کرده است. کارگردانی که فیلمی را تاکنون در مقام کارگردان نساخته است، ناگهان تصمیم میگیرد قسمت سومی فیلمنامهای را که به نگارش درآورده کارگردانی کند. دابرمن که به شخصیتهای اصلی احضار بسیار علاقه دارد، قصه را به جایگاه نخست خود، آنطور که در فیلم احضار دیده بودیم، بازمیگرداند تا با رجعت به شخصیتهای احضار، از دادههای نمایشی آن فیلم به صورت بهتری استفاده کند.
آنابل در قفسهای در کنار سایر ادوات شیاطنی عتیقه خانواده وارن (پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا) ابتدا توسط کشیش متبرک میشود و سپس در قفسهای شیشه قرار میگیرند. وارنها همه اشیاء نفرین شده را در این اتاق قرار داده و یک کشیش با آب مقدس آنان را متبرک میکند.
هفت فیلم از مجموعه احضار، دنبالهها، اسپینافها ساخته شده است. بعد از دو فیلم قبلی آنابل محو، سازندگان همچنان اثبات کردهاند که از این عروسک خسته نشدهاند و تا جایی که امکان دارد سعی دارند با چند صحنه کلیشهای و کپی کردن الگوهای فیلمهای ترسناکی که در گذشته ساخته شده، دکان چند نبش فیلم احضار را سرپا نگاه دارند و البته سادهترین راه برای اینکه فیلم در سراسر دنیا بفروشد این است که فیلمها موقعیتهای تینایجری خلق کند و المانهای دوست داشتنی این طیف سنی را در فیلم بگنجانند.
داستان در دهه 1970 اتفاق میافتد، و وارنها پیش از عزیمت به یک سفر کاری، فقط به صورت خلاصهای در مقدمه فیلم ظاهر میشوند. دخترشان جودی وارن (مکینا گریس) - نوجوانی آشفته است که نمیتواند با همکلاسیهای خود در مدرسه به خوبی ارتباط برقرار کند. این نخستین موتیف نمایشی برای جذب تینایجرهاست، دختری که در ارتباط با پسران دچار مشکلات رفتاری است و نوجوانی که به خاطر شغل خطرناک پدر و مادرش، توسط همکلاسیهایش طرد میشود.
او قرار است برای مدتی با مری الن (مدیسون آیزمن) یک کودک پرستار قابل اعتماد تنها بماند. دانیلا (کیتی سریف)، دوست مری الن، اخیراً پدر خود را در یک تصادف غم انگیز اتومبیل از دست داده است. او امیدوار است با راه یافتن به خانه مرموز وارنها با وی تماس بگیرد.
نادیده گرفتن و علائم هشدار دهنده ناخوشایند در مورد محفظهنگهداری آنابل در این فیلم فاجعه بوجود میَآورد اما بسیار جالب است که در میان تمامی اشیا شیطانی که در خانه وارن نگهداری میشود، آنابل از همه قدرتمند تصویر میشود و مخاطب مجموعه چندین قسمتی احضار، حالا باید نگران عروسک بیحرکتی باشد که در قسمتهای قبلی به جای وحشت از صورت او بارها به این تجسدها و ارائههای غیرابتکاری فیلم خندیده اند. خط روایی قصه خیلی زود مشخص می شود و دانیلا (کیتی سریف) وارد اتاق نگهداری اشیاء شیطانی میشود.
با این حال در این فیلم باید به خودمان القا کنیم که قرار است فقط از آنابل بترسیم و باید نگران عروسک شیطانی باشیم. همانطور که لورن وارن در مقدمه ابتدایی فیلم اشاره میکند،" عروسک " چراغی برای ارواح دیگر است.
یعنی در این اتاق شیطانی دیگری نباید مراقب هل هود باشیم، نباید مراقب هیولا مه مانند گرگ باشیم؟! مضحکتری جای فیلم این است که زره سامورایی شیطانی در یک صحنه فیلم نقش آکساسوار را دارد، نویسنده لباس عروسی نفرین شدهای که هر کس آن را بپوشد به قاتلی مخوف تبدیل میشود را کلا فراموش کرده است و میمون حلق آویز شده را نادیده میگیرد و همه عناصر مهم فیلم نادیده گرفته میشود تا آنابل برجسته شود، کلی وقت میگذارید و دوباره با همان کلیشه قبلی آنابل روبرو میشود:" یا آنابل روح شما را خواهد گرفت یا اینکه شما موفق به محدود کردن آنابل میشوید که علی القاعده کلیشه دوم محتمل تر است".
اولین گام گری داوبرمن در کارگردانی با شکست مطلق مواجه میشود. چون کارگردان علاوه بر افزایش ضریب تهییج در فیلمنامه، وظایف کارگردانی را نیز بر عهده دارد. داوبرمن برای فیلم ترسناک ماوراء طبیعی امروز به یک ماشین ترفندهای کلیشهای تکیه میکند. در سکانس دوم فیلم یک ماشین که خراب شده را جلوی قبرستانی میگذارد و مه را افزایش می دهد. به هر حال هر کارگردانی موتیف نمایشی آشنایی را دوست دارد، جیرانی کارگردانی ایرانی عاشق نمایش باران است، در وسط تابستان و داوبرمن عاشق فضای مهآلود. به نظر می رسد وارنز خانه ای را انتخاب کرده است که مانند یکی از خانه های خالی از سکنه که معمولاً از آنها تحقیق میکنند، طراحی و تزئین شده است، تکمیل کفپوشهای کف، نورپردازی غیرقابل اعتماد ، صلیب هایی که روی روی دیوار وارونه می افتد که لذت بردن از تجربه بصری را غیر ممکن میکند. از همه بدتر، فیلمنامهای است که هیچ عناصر هیجان انگیز و تکان دهنده در آن وجود ندارد. در داخل خانه خالی از سکنه، جودی و مری الن در تاریکی با یک چراغ قوه غیرقابل اعتماد، صداهای شبیه دستگاه آرد سوخاری را دنبال میکنند. البته مری الن نیز دارای آسم است که این امر باعث تسهیل در لحظه واجب زمانی میشود که شخصی مجبور شود خود را در معرض خطر قرار دهد تا استنشاق خود را بهبود بخشد.
با توجه به غیبت زودهنگام اد و لورن و اجراهای سرد ویلسون و فارمیگا، قسمت سوم آنابل هیجانانگیز آغاز نمیشود و پس از ناپدید شدن وارن، حفظ چالش آنابل به مسیرهای روایی تازه نمیرود. وقتی سرانجام در صحنههای پایانی به فیلم باز میگردند، مشخص است که روایت ذرهای از نقطه صفر حرکن نکرده است.
جای تاسف است اما اغلب آثار مرتبط با فیلم احضار، از جمله آنابل، روی شخصیت های مونث، از زن کامل تا کودکان خردسال تا زنان بالغ تمرکز میکند، در حالی که مردان شکلی سایهوار و غیرموثر در مجموعه احضار دارند. شخصیتهای مسخره یا عاشقانه، هر از گاهی، از یک دیدگاه یک زن، زنانه تر دیده میشود.
قسمت سوم آنابل به راحتی بهترین بدترن پایان برای این سه گانه است وافزودنیهای نمایشی بهتری در سوم سوم فیلم موجود نیست، داوبرمن به اندازه کافی برای کارگردانی شایسته نیست و سه دختری که نقش اصلی را بر عهده دارند، استعداد آشکاری از خود بروز نمیدهند. به هر حال موج سینماییهای سریالی غیر از تولیدات چیپس و پفکی مارول یکی از بلایای اصلی تولیدات هالیوودی است.
منبع: شریان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۹۸۸۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زنی که کودکان بازمانده از تحصیل را نجات میدهد
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: از سال ۸۶ در کلاسهای درس با بچهها سر و کله میزند. روزهای اول در مدارس غیردولتی بوده و سال ۹۰ بعد از آزمون استخدامی کار رسمی خودش رو شروع میکند. بعد از قبولی به روستاها میرود تا دوره طرح خود در مناطق محروم تدریس کند. میگوید: «این روزها معلمها انتظار دارند بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه بلافاصله در مدارس شهری ساماندهی شوند؛ اما آن موقع این امکان فراهم نبود. با همکاران با یک مینیبوس قدیمی به مناطق کوهستانی و صعبالعبور به اسم نوبران میرفتیم. یادم میآید آن قدر سرد بود که باید با خودمان پتو میبردیم. همه همکارانم آنجا برای بچههای روستا خیلی زحمت کشیدند.»
بعد یاد معلمهای خودش میافتد: «آن سالها در ساوه خیلی برف میآمد. معلمهایی که آن روزها در آن شرایط سخت به ما درس میدادند عشق به این کار را در وجود ما کاشتند.». «سمیه نعمتی» ساکن ساوه است و بهترین خاطراتش به همان دوران تدریس در روستاهای محروم برمیگردد.
یک معلم با سابقه که در کنار تدریس، حالا چند سالی است فعالیت جهادی را هم دنبال میکند. میگوید علاقهاش به کارهای جهادی و فعالیتهای خیرخواهانه به آنچه در پدر و پدربزرگ و مادربزرگش دیده برمیگردد: «خانواده ما نسبت به اطرافیان بیتفاوت نبود و هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.» سمیه هم از همان اوایل خدمت، گروهی با همکاران خود تشکیل داده بود و در هر سال تحصیلی دانشآموزانی که به زیارت امام رضا نرفته بودند را پیدا میکرد. بعد هم چند نفری پول روی هم میگذاشتند تا تعدادی از آنها را به همراه خانواده به مشهد بفرستند. اگر میدید کسی بین بچهها رنگ و رویش پریده یا خبردار میشد یکی از دانشآموزهایش شرایط خوبی در خانه ندارد، سراغش میرفت و تا آنجا که میتوانست کمکش میکرد.
تا اینکه سر و کله کرونا پیدا میشود و مشکلات مردم و دغدغههای این معلم اهل ساوه بیشتر. سال ۹۸ که آخرین سال تدریس برایش بود، کلاسهای مدرسه را آنلاین برگزار میکرد و همانطور که از خانه به بچهها آموزش میداد، بستههای معیشتی آماده میکرد تا برای توزیع بفرستد. کرونا بهانهای شد که فعالیت جهادیاش جدیتر شود. وارد گروههای بزرگتری میشود و حالا غیر از معلم بودن، روش دیگری برای محبت کردن پیدا کرده است.
وقتی کوچه هم دریغ شده بود...
تفریح بچههای خانوادههای کمبضاعت، فقط و فقط کوچه است. اما ویروس این را هم از خیلیهایشان گرفته بود. سمیه به پیشنهاد دخترش و همراه جمعی از فعالان جهادی یک پویش راه میاندازند به نام «لبخند عروسکها». از خانوادههایی که اسباببازیهای کودکان خود را نیاز نداشتند، عروسک و ماشین و توپها را جمع میکردند، بستهبندی میکردند و بعد میبردند برای بچههایی که دلخوشی کوچه را هم از دست داده بودند.
«خانهمان شده بود پایگاه ارسال عروسکها؛ این پویش در فضای مجازی هم سر و صدا کرده بود و از کل کشور برایمان عروسک میفرستادند. عروسکها را تعمیر میکردیم، میشستیم، ضدعفونی میکردیم و بعد برای خانوادههایی که شناسایی کرده بودیم میفرستادیم.»
تا اینکه از گروههای جهادی فعال در جنوب تهران با فعالان پویش لبخند عروسکها تماس میگیرند: «به ما گفتند عروسکهایتان را بیاورید به یک منطقه در نزدیکی بندرعباس. جایی که محرومیت بیداد میکند.» بخشی از عروسکها را با خود به «بشاگرد» میبرند؛ آنجا به سمیه میگویند: «شما اولین گروهی بودید که برای بچههای ما اسباببازی آوردید.»
این معلم که تشنه محبت کردن است میگوید: «برای بچهها خوراکی برده بودیم. یک دختربچه آبنباتچوبی دستش بود. مادرش پرسید که این دارو است؟ گفتم نه، یک خوراکی شیرین است. این بچهها که هیچ؛ حتی پدر و مادرهایشان هم آبنبات چوبی ندیده بودند.»
دو فرزند محبت
سمیه در فعالیتهای جهادی برای منطقه بشاگرد عمیق و عمیقتر میشود: «در یک روستای خاص و صعبالعبور از منطقهای به نام گافر که در بشاگرد قرار دارد، شرایط باورکردنی نبود. این منطقه حتی سرویس بهداشتی هم نداشت. هرچند به لطف فعالان جهادی اوضاع منطقه بشاگرد بهتر شده اما این منطقه هنوز با مشکلات زیادی روبرو بود.»
این معلم جهادی با دیدن شرایط «گافر» فعالیت خود را روی این منطقه متمرکز میکند. «کمکهای مردمی را جمعآوری کردیم و تا این لحظه بیش از ده سرویس بهداشتی و حمام در گافر ساختهایم.» به غیر از بشاگرد، در جنوب کرمان و خراسان جنوبی هم با گروههای جهادی همکاری کرده است. میگوید هرگز مجبور نشده بین تدریس و فعالیت جهادی، یکی را انتخاب کند و اگر بخواهد هم نمیتواند: «هم معلمی، هم کار جهادی برایم مثل فرزندانم هستند.»
ا گر معلم نباشم...
سالها فعالیت حقالتدریس داشته و با درآمد ناچیزی معلمی را ادامه داده است. درباره شرایط معلمهای غیررسمی در مناطق محروم میگوید: «مشکلات معلمان غیر رسمی فقط مربوط به مناطق محروم نیست. معلمهای غیررسمی بسیار زحمت میکشند حتی بنا بر آنچه خودم دیدهام گاهی خیلی بیشتر از معلمهای رسمی. اما خیلیهایشان در شهرها هستند و هزینهها و مشکلاتشان خیلی بیشتر از کسانی است که شاید در روستا و شهرهای کوچک زندگی میکنند.»
خیلیها را میشناسد و نام میبرد که علیرغم چند سال سابقه تدریس و درآمد ناچیز، هنوز حقالتدریس هستند اما عشق به کلاس درس و بچهها نمیگذارد این شغل را رها کنند. یک کلمه «عشق» را که میگوید چند بار دربارهاش توضیح میدهد: «نمیخواهم بگویم عشق به تدریس کافی است؛ نمیخواهم بگویم معلم به حقوق نیازی ندارد؛ اینها حتماً درست نیست. اما از نظر من این شغلی است که که نمیشود با پول اندازهاش گرفت.»
یادآوری میکند که بالاخره تدریس هم یک شغل است و درآمد خودش را نیاز دارد؛ انگار به خودش تذکر میدهد که معلم هم مطالباتی دارد و باید به آنها رسیدگی شود؛ اما باز آنچه در هر خطش کلمه عشق از زبانش نمیافتد. «من کسی را میشناسم که ده دوازده سال است تدریس میکند، نمیدانم چرا آزمون را قبول نمیشود و درآمدش حسابی کم است. میگوئیم خرج رفت و آمدت در نمیآید، بیخیال معلمی شو! اما قبول نمیکند و میگوید اگر سر کلاس نروم و با بچهها نباشم دیوانه میشوم! واقعیت این است که با حقوق ناچیز حقالتدریسی نمیشود زندگی را چرخاند باید تا آخر عمر زیر قسط و قرض دست پا زد.» میگوید با رتبهبندی معلمان اوضاع کمی بهتر شده اما معتقد است با توجه به شرایط اقتصادی معلمها نسبت به سایر مشاغل باز هم در وضعیت نامساعدی هستند.
جمع بامحبتها
دختری را شناسایی کرده که شرایط خانوادگی سختی دارد. مادرش زن تنهایی است که با چهار فرزندش از زنجان به ساوه آمده و در نانوایی کار میکند. خمیر ورز میداد و کارها را برای پخت نان آماده میکند. این دختر به خاطر شرایط مادر باید از بقیه خواهر و بردارها مراقبت کند و برای همین از تحصیل مانده اما خیلی آرزو دارد درس بخواند. حالا دچار «کِبَر سنی» شده است و بر اساس قانون نمیتواند در شهر درس بخواند و باید برای ادامه تحصیل به روستا برود. نعمتی توضیح میدهد: «این قانون عجیبی است که به نظرم باید در آن بازنگری شود. این بچه چون سیزده سالش تمام شده بود دیگر نمیتواند در مدارس شهری درس بخواند و باید به روستا برود. رفت و آمد برای خیلی از این بچهها تقریباً غیرممکن است و ناخودآگاه از تحصیل میمانند. برای این مورد شرایط را مهیا کردیم که با ماشین به روستا برود و درسش را ادامه بدهد.»
نعمتی این روزها خیریهای در ساوه راه انداخته که در آن به صورت ماهانه برای حدود ۳۰۰ خانواده بستههای معیشتی میفرستند. او علاوه بر اینها، در مجمعی به عنوان «محبت» هم فعالیت میکند؛ مجمعی در تهران که روی شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل تمرکز دارد. میگوید: «این مجمع هنوز در ساوه فعالیت خود را آغاز نکرده اما ما به عنوان زیر مجموعه آن، برای شناسایی کودکان و نوجوانانی که در سن تحصیل هستند اما بازمانده از آن، فعالیت میکنیم. تا کنون به بیش از ۲۰۰ کودک بازمانده از تحصیل رسیدهایم. برخی از آنها مشکل خانوادگی داشتند و برخی دیگر دچار معضلات اقتصادی بودند. تعدادی هم برای رفت و آمد به مدرسه با مانع مواجه بودند. از میان این تعداد تا این لحظه موفق شدیم حدود ۵۰ نفر را به تحصیل بازگردانیم.»
این مجمع علاوه بر این، در زمینه تهیه لباس، وسایل و ملزومات تحصیلی و حتی ارزاق هم به دانشآموزان شناسایی شده کمک میکند. حالا کم کم به یک بانک اطلاعاتی رسیدهاند از کودکان نیازمند تحصیل و البته جمعی از معلمان که علاقمند شدهاند که در فعالیتهای جهادی مشارکت داشته باشند: «کار ما این شده که دانشآموزان بازمانده و نیازمند به تحصیل را به معلمان خیرخواه وصل میکردیم و شرایطی را مهیا میکردیم که بچهها درس بخوانند.»
حمایت اقتصادی از معلمان، خشونتها را کاهش میدهد
مهارت شغلی معلمها در سالها کنونی افزایش پیدا کرده و به نظرم توأم با این پیشرفت، خشونتها بسیار کاهش پیدا کرده است.» او اعتقاد دارد معلمها باید تا جای ممکن با زبان مهربانی و محبت با بچهها ارتباط بگیرند و باعث عزت نفس آنها شوند و میگوید: «این زبان مهربانی است که میتواند جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.»
نعمتی یادآوری میکند که وقتی از خشونت حرف میزنیم موضوع فقط خشونت جسمانی نیست و متأسفانه برخی از معلمان با خشونت روانی با دانشآموزان خود رفتار میکنند و با آزار کلامی روحیه آنها را مورد تهدید قرار میدهند. این معلم با تجربه باور دارد افزایش مهارت شغلی معلمان این آسیب را کاهش میدهد.
او میگوید شرایط مادی و اقتصادی معلمان ارتباط مستقیم با نحوه ارتباطگیری آنها با دانشآموزان دارد: «معلمی که جیبش خالی باشد و دغدغه اجاره خانه و قسط و قرض داشت باشد حتماً حوصله شیطنتها و فشارهای روانی تدریس را ندارد. باید از معلمها نهایت حمایت صورت بگیرد تا بتوانند بالاترین آستانه صبر خود را نشان دهند. البته باز هم میگویم عشق در تدریس حرف اول را میزند.»
کد خبر 6094484